یحیی پروندی: به مانند چهار دهه گذشته، "مجمع جهانی اقتصاد[1]" رتبه بندی کشورهای جهان بر اساس شاخص رقابت پذیری ملی را برای سال 2015 به همراه تحلیلهای جانبی بیرون داد. بروز چالشهای جهانی و مشترک، یکی از دلایلی است که باعث شده این مجمع تحلیلهای جانبی امسال خود را بر "اهداف توسعه پایدار جهانی[2]" متمرکز کند. از این رو بحث و بررسی درباره این اهداف، بسیار مهم و ضروری می نماید.
متن زیر مقالهی اریک کمپ بندیکت[3](سرپرست موسسه محیطزیست استکهلم، مرکز آسیا) است که در مجمع جهانی اقتصاد منتشر شده است.
سه گام کلیدی برای داشتن اقتصاد باثبات
در کنفرانسی که سازمان ملل متحد در سال 2014 ترتیب داد، رهبران دنیا در ریودوژانیرو گرد هم آمدند و 17 هدف را برای توسعهی پایدار جهان تدوین نمودند که به "اهداف توسعهی پایدار جهانی" معروف شد. هدف نهم این مجموعه اهداف، بر بازسازی زیرساختها، گسترش صنعتی شدن فراگیر و پایدار و تقویت نوآوری متمرکز شده است. این هدف اگرچه در قالب یک عبارت کوتاه بیان شده است، اما سؤالات بسیاری را به ذهن متبادر میکند، بهعنوان مثال، "صنعتی شدن فراگیر و پایدار چیست؟". صنعتی شدن فراگیر و پایدار قطعاً به معنای شبیه شدن به اقتصادهای صنعتی دو قرن گذشته نیست. صنعتی شدن فراگیر و پایدار نیازمند نیروبخشی به اقتصاد پایداری است که برای مدتهای مدید و طولانی پشتیبان مردمش باشد؛ و متکی بر منابع تجدیدپذیر و بازیابندهای است که ذاتاً سازگار با محیطزیست بوده و آسیبی به آن نمیرساند. از این منظر، با چالش مهیب و دشواری مواجه خواهیم بود. کافی است نگاهی به آمار استخراج انرژی بیندازیم. برآوردهایی که از نرخ بازگشت انرژی به ازای میزان انرژی سرمایهگذاری شده (EROI) (یا نرخ انرژی تحویل داده شده به ازای انرژی موردنیاز برای تحویل) نشان میدهد که آینده چقدر متفاوت از گذشته است.
این نرخ در صنعت نفت و گاز ایالات متحده آمریکا از «100:1» در سال 1930 به «30:1» 1970 و «15:1» در سال 2005 رسیده است. نرخ بازگشت انرژی نفتسنگ بین «3:1» و «9:1» است. انرژیهای بادی و آبی اگرچه در برخی تأسیسات نرخ بازگشت انرژی بالایی دارند اما میتوانند بسیار پایین بیایند. دیگر انرژیهای تجدیدپذیر و انرژی هستهای دارای نرخ بازگشت انرژی کمتر از «10:1» هستند و برآورد میشود نرخ بازگشت سرمایه اتانول ذرت در ایالات متحده کمتر از «2:1» باشد. برای مقایسه این نرخها با یک نرخ استاندارد، محققین برآوردکردهاند که حداقل نرخ متمدنانه برای انرژیها،«EROI 3:1» است.
اهداف توسعه جهانی برای 15 سال آینده تدوین شدهاند. اما گامهایی که برای یک دهه و نیم آتی باید پیموده شود چیست؟
گام اول: تعهد سیاستی پایدار
مسئلهای که در حال حاضر با آن مواجه هستیم این است که برای رسیدن به بزرگترین خیر و منافع جمعی (که همانا اجتناب از تخریبها برای نسلهای آینده است) نمیتوان روی شرکتها و بنگاههای خصوصی حساب کرد. توصیه استاندارد این است که تخریبهای خارجی را با استفاده از قیمتگذاری، داخلی کنیم اما این امر محدودیتهای خود را دارد. سرمایهگذارانی که در جستجوی استارت آپهای حوزه تکنولوژی مرتبط با انرژیهای کمکربن هستند، باید بر تأمینکنندگانی تکیه کنند که هنوز از سوختهای کربنی استفاده میکنند. تحمیل قیمت بر روی استفاده از کربن، هزینههای درونداد سیستم را بالا میبرد و پیشبینی میشود یک جریان نقدینگی نسبتاً متزلزلی را ایجاد کند. درسی که به درد کشورهای پردرآمد میخورد این است که حرکت به سمت استفاده از انرژیهای کمکربن باید تحت حمایت و پشتیبانی انواع گوناگونی از سیاستها قرار گیرد و نهفقط سیاست قیمتی بهتنهایی، و باید با تعهد پایدار دولت به این سیاستها همراه باشد.
گام دوم: پذیرفتن محدودیتهای پیش روی کشورهای درحالتوسعه
اولویت اول دولتها در کشورهای درحالتوسعه، توسعهیافته کردن کشورشان است. فارغ از هر دستورالعمل ویژهای که این دولتها برای توسعهیافتگی انتخاب میکنند، تولید صنعتی یک ضرورت و پیشنیاز برای توسعه است. در این راستا، این دولتها باید محیط باثباتی را فراهم کنند که در آن سرمایهگذاری در زیرساختها صورت گیرد. اگر دولتهای کشورهای درحالتوسعه، خود با اطمینان اقدام به سرمایهگذاری در زیرساختها کنند نمیتوانند تکنولوژیهای کمکربن را در مقیاس وسیعی بهکارگیرند مگر اینکه دیگر کشورها به کمک آنها آمده و حداقل برخی ریسکها را بر عهده بگیرند. در این صورت، آنها به تکنولوژی کمکربن دسترسی پیدا خواهند کرد اما این امر منابع زیادی از آنها میگیرد. این دولتهای درحال توسعه برای مشارکت در انتقال بهسوی انرژیهای کمکربن باید ازنظر مالی و فنی تحت پشتیبانی و حمایت کشورهای توسعهیافته و دارای تکنولوژی قرارگرفته و کمکهای چندجانبهای از سوی آنان دریافت کنند.
گام سوم: تصویرسازی و ساختن اقتصاد آینده
واقعاً نمیدانیم که یک اقتصاد متکی بر تکنولوژیهای کمکربن، به چه شکلی ست. تا به امروز فقط اقتصادهای صنعتی با سوختهای فسیلی را تجربه کردهایم. شاید این امر به نوعی ارائه راهکار قبل از تدوین یک تئوری مناسب و آزمون آن در عالم واقع باشد، اما چنانچه تئوری اقتصادی خاصی هم برای آن تدوین شود باید حداقل این را بپذیرد که زیستسپهر زمین، اساس اقتصاد جهانی باشد.
سؤالی که پیش میآید این است: چه میزان از سیستم صنعتی ما باید متناسب با تکنولوژیهای کمکربن تغییر یابد؟ تا زمانی که استخراج کربنهای فسیلی از دل زمین را متوقف نکنیم دیاکسید کربن همچنان اتمسفر زمین را اشغال میکند، این امر بدان معناست که خیلی زود باید بهطور چشمگیری استفاده از مواد خام را (که محور اقتصادی جهانی ماست) کاهش دهیم. اگر بتوانیم با استفاده از مواد خام کمکربن یا کربن-خنثی و مواد قابل بازیافت، کالا تولید کنیم این تغییر بسیار آسان خواهد شد؛ چرا که به عنوان مثال، تولیدکنندگانِ پلاستیک، اِتیلن میخواهند نه نفت خام؛ تولیدکنندگانِ توربینهای بادی فولاد میخواهند نه سنگآهن یا کک؛ خوشههای سرور به برق نیاز دارند، نه زغالسنگ. برای تولید برخی محصولات، این جایگزینی سوخت ذاتاً امکانپذیر است اما تفاوتهای مهمی میان کربنهای فسیلی و جایگزینهای آن وجود دارد. منابع انرژی تجدیدپذیر در سطح ناچیزی و صرفاً در مناطق خاصی یافت میشوند، اغلب بهصورت متناوب وجود دارند (و نه مستمر و دائمی)، و تولید سالانه آنها محدود است. انرژی هستهای به عنوان یک گزینه وجود دارد اما ساختن و به کار انداختن آن خیلی هزینهبر است، و حتی زمانی که بهخوبی استقرار یافته و مدیریت میشود هم در معرض ریسکهای جدی قرار دارد.
ما نباید از مقیاس جاهطلبی خود در هدف نهم اهداف توسعه پایدار جهانی، راضی باشیم. بلکه باید صرفاً امیدوار باشیم. اهداف توسعه پایدار جهانی به ما فرصتی برای فکر کردن میدهند تا ببینیم کجا میخواهیم برویم و برای رسیدن به آنجا چه گامهایی را باید اتخاذ کنیم. درست است که صنعتی سازی از طریق سوختهای فسیلی، باعث تغییرات عظیمی در توانایی و دانش بشر در دورههای پیشین شد، ؛ اما آن دوره دیگر دارد تمام میشود، پس بیایید ازآنچه یاد گرفتهایم کمال استفاده را ببریم.
[1]. World Economic Forum
[2] . Global Goals for Sustainable Development
[3] . Eric Kemp-Benedict